بلاقا گؤره




بؤلوم لر
     
سایغاج
rss feed
شهرام اشرف نيا
شخصي وبلاگ
آنا یارپاق       ایلگی      
شنبه 22 شهریور 1393 :: نويسنده : شهرام اشرف نيا
+0 به يه ن


خوب من هم وُرد را باز كردم تا طبق دعوت بهروز عزيز در مورد آرزوهايم براي تبريز بنويسم، شهري كه هميشه درباره‌اش نوشتن را دوست دارم، ممنون بهروز به خاطر دعوتت...

اما در مورد آرزوهايم، دوست دارم از آرزوهاي بزرگي براي شهرم بنويسم اما ساده، من يه فرد معمولي هستم و آرزوهاي معمولي دارم، اما همين آرزوهاي ساده پايه‌اي ترين حقوق انسانهاست، انسان‌هايي كه در كشور‌هاي توسعه يافته به آن‌ها مي‌گويند حقوق اوليه...

هيچوقت يادم نمي‌رود دوست عزيزم كه ذهن خلاق، ديوانه و پر از تخيلي براي داستان نويسي داشت و با وجود كسب مقام اول مسابقه داستان نويسي منطقه به خاطر لهجه غليظش به دور نهايي راه نيافت و هيچوقت فراموش نمي‌كنم تحقيرهايي را كه نصيبش شد...

يا فراموش نمي‌كنم برنامه فاشيستي نود را كه در آن همزبانانم فقط به خاطر نوع اداي كلمات يك زبان بيگانه به تمسخر گرفته شدند...

آرزو ميكنم هيچ كودك و بزرگي به خاطر طرز حرف زدن يا به اصطلاح لحجه‌اش به تمسخر گرفته نشود...

آرزو ميكنم پدر و مادرها آنقدر از لحاظ عقلي پيشرفت كنند كه پيشرفت فرزندانشان را در گرو بدون لهجه، فارسي حرف زدن نداند...


فراموش نمي‌كنم آبتني‌هاي تابستاني در بندر شرفخانه و سواحل درياچه اروميه را، فراموش نمي‌كنم تماشاي غروب آفتاب در واپسين لحظات روز و در انتهايي‌ترين خط درياچه زيبايمان را و امروزي كه بازتابش وحشيانه نور خورشيد از نمك‌هاي كف درياچه چشممان را آزار مي‌دهد... شايد هم خورشيد تقصيري ندارد، چشمانمان را آزار مي‌دهد تا نبينيم چه بر سر درياچه‌مان آورده اند...

آرزو ميكنم درياچه‌مان هرچه زودتر برگردد...


لعنت به كسي كه مفهوم ِپرسنال برندينگ را وارد ايران كرد تا مثل بقيه ابزار تمدن، در ايران به ابزار تجدد تبديل شود و غول‌هاي توخالي و شومن‌هاي بي هنر يكي پس از ديگري سربرآورده و لقب اولين و برترين و بزرگترين و متخصص‌ترين و ترين و ترين و ترين را پشت نام خود قطار كنند، كافيست سري به شبكه‌هاي اجتماعي بزنيد تا با سونامي از اين القاب در بيوگرافي افراد مواجه شويد، البته شايد پوزخندي بزنيم ولي من و خود شمايي كه الآن داريد مي‌خوانيد شايد يكي از اين متخصصان باشيم! (اجازه بديد راحت باشيم، حالم به هم مي‌خورد از اين همه متخصص نما)

آرزو ميكنم شهرم به جاي متخصصان بزرگ افرادي با پشتكار داشته باشد...


اين روزها هماش برگزار كردن مد شده، چيزي كه من خودم هم يكي از جوگيرهايش هستم، هرچند بسياري مي‌گويند اتفاقا اتفاق خوبيست و در فلان جاي فرنگستان زياد از اين جنگولك بازي‌ها داريم و كلي همايش و رويداد خوب و بد برگزار مي‌شود و مهم فرهنگ پوياييست كه به جامعه تزريق ميشود، ولي ما لقاي تمام خوبي‌ها و بدي‌هايش را به عطايش بخشيديم...  

اين روزها مد شده از بازاريابي و فروش و قيف و قابلمه و لگن صحبت كردن، گويا همه دكتراي اين مسائل را داشتند و ما نمي‌دانستيم، پس اين همه مدت كجا بودند كه نبودشان ما را در قهقراي ركود اقتصادي فرو برده بود ولي خدارا شكر امروز آمده‌اند، زياد هم آمده‌اند يا بهتر بگويم زيادي هم آمده اند و خوشبختانه و به مدد همين كارشناسان رئيس جمهورمان هم اعلام كرد "ما ديگر از ركود عبور كرده‌ايم!" آيا مارا اين همه خوشبختي محال نيست؟

آرزو ميكنم در اين شهر چيزي مد نشود...


شايد در طي مطالعه آرزوهاي بنده به غلط املايي‌هايي برخورده و به ريش مباركم خنده‌اي كرده و گفته‌ايد آخه اين حرفها چه به توي بي سواد...

آرزو ميكنم به زباني بنويسم كه بيشتر كلماتش عاريه گرفته شده از يك زبان ديگر نباشد، تا من هم بتوانم بدون دغدغه بنويسم...


در اين مدت آرزوهاي دوستانم را مطالعه مي‌كردم، اي كاش همه اين آرزوها تبديل به واقعيت بشه پس آرزوي آخرم...

آرزو ميكنم آرزوهاي دوستانم برآورده شود...


گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر
بؤلوم :
یارپاق لار :
 
   
 
Powerd By : ARZUBLOG.COM Theme Designer : MyTheme.ir